صبح زود ساعت 8.58 چهارشنبه

دل دماق هیچی نیست

من مرده ام فقط برام گریه کننده ای نیست

دل دماق هیچی هیچی نیست

کاش نمیدونم

حالم بده گریه ام گرفته

من ادم خوبی نیستم

از اعتمادها سو استفاده کردم

واقعا نمیدونم چه مرگمه ... چی میخواهم

شاید توان همون گناهارو دارم پس میدم

نمیدونم

حوصله ی نوشتن ندارم

صبح زود ساعت 8.58 چهارشنبه...

ساعت 11.21 هست دلم گرفته از خیلی چیزها از بی پولی از بی کسی الان هی از خدا بخواه که یه پول گنده بندازه وسط زندگیت مگه میشه مگه داریم نه که نمیشه از بی کسیت از خدا بخواهی که یه همدم یهویی از وسط اسمون بفرست زمین که تنها نباشی مگه میشه مگه داریم نه که نمیشه حالا اینا به کنار از خدا اینقدر خواسته ی نابجا نداشته باشم یه شغل با کار اداری با حقوق سه میلیون همدم هم نخواستیم همون تک بمونیم بسمونه ولی بجاش حاضریم به بعضی ها که ندارند کیف کفش بخرن کمک هزینه براشون باشیم خیلی سخته بخدا کاشکی هیشکی دردش بی پولی نبود یه چیزای دیگه بود دردش بیماری هم نبود دیگه چی موند که ادم بخاطرش درد بکشه خخخخ ولی در کل حداقل در این حد که دستش جلوی کسی دراز نشه بسه ادمو گوشیم خرابه پول نداریم درستش کنیم از این طرف دانشگاه ازاد پول میخواهد واسه انصراف که اونم نداریم حداقل پول این دانشگاه ازاد جور میشد میدادم بسم بود کسی که پشتمون نایستاده دلم پره دوستای ما هم دارن میگردن میخورن میخوابن اونوخ من حق این چیزها رو هم ندارم + نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۶ساعت 11:27&nbsp توسط مگه فرقی هم داره  |  صبح زود ساعت 8.58 چهارشنبه...ادامه مطلب

دوماه گذشت و من هنوز کتاب نگرفتم برای کنکور نمیدونم اگه میگیرفتم انگار که قبول میشدم خدایی سخته میدونی دلم از یه نفر شکست اومدم بهش پیام بدم دادم ولی دلم سرد نشد اومدم اینجا بنویسم که رفتم مثل همیشه ساعت و تاریخ نگاه کنم از سایت تایم وقتی دیدم یادم افتاد کی قراره اصلا درس بخونم سختمه بخدا دیگه فکر نمیکنم قبول بشم بی خیال بشم کلا بهتره دلم گرفته حوصله ی نوشتن هم ندارم + نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 11:3&nbsp توسط مگه فرقی هم داره  |  صبح زود ساعت 8.58 چهارشنبه...ادامه مطلب

+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 11:16&nbsp توسط مگه فرقی هم داره  | 

صبح زود ساعت 8.58 چهارشنبه...

خیلی سخته حالم از همه چی به هم میخوره باز هم فکر اینکه بود نبود من برای هیشکی مهم نیست میکشه باز اینکه بخاطر قیافه و قد و اینجور وضعیتم خجالت بکشیم و نتونم با خودم کنار بیام از خودم متنفر میشم نمیدونم ولی دیگه از خودم بدم میاد متنفرم از خودم وجود هیشکی رو الخصوص خودمو نمیتونم تحمل کنم واقعا از خودم بدم میاد دلم میخواهد نباشم دلم میخواهد جای من درخت گل گیاه باشه ولی من عن نباشم از خودم متنفرم + نوشته شده در  پنجشنبه هجدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 13:33&nbsp توسط مگه فرقی هم داره  |  صبح زود ساعت 8.58 چهارشنبه...ادامه مطلب

---

صبح زود ساعت 8.58 چهارشنبه...

نمیدونم از کجا شروع کنم فکرشو که میکنم میبینم حال نوشتن ندارم اصلا میگم بنویسم چه فرقی میکنه وقتی قرار نیست کسی جز خودم بخونه وقتی دردام جز خودم برای هیشکی مهم نیست یا خودم که برای کسی مهم نیستم  نمیدونم بعد مرگم کسی هم هست برام گریه کنه صبح زود ساعت 8.58 چهارشنبه...ادامه مطلب

سلام اول صبح است ساعت 8.18 مثل عادت همیشگیم شب اصلا نخوابیدم و الان کل بدنم استخوانهایم درد میکند ولی امروز خیلی بیش از اندازه استرس دارم هوا هم طوفانی و ابری و سرد است تا الان که نور خورشید ندیدم طبق عادت همیشگی الان باید خواب بودم ولی نیستم بخاطر ا صبح زود ساعت 8.58 چهارشنبه...ادامه مطلب

چه حال خوبی داره چه حس خوبی داره چه ارامشی به ادم دست میده وقتی یه مشکل تا حدی حل بشه و از سر راهت برداشته بشه هنوز نمیدونم چه جوریه بازم میتونم شرکت کنم یا نه ولی امروز اولین جایی که باید میرفتم رفتم و چیزی که ازش میترسیدم تا حدی ارومم صبح زود ساعت 8.58 چهارشنبه...ادامه مطلب

شب ها همیشه دلگیر هست منم که همیشه تنها امروز هم مثلا خواستم بیدار بمونم که شب زودتر بخوابم ولی نشد سرمو که گذاشتم روی بالشت دیدم ساعت 5 دیگه نتونستم برم بدنسازی وقتی هم ادم نمیره بدنسازی سختشه بخدا میمونه چیکار کنم چه غلطی بکنه دل تنگ خو صبح زود ساعت 8.58 چهارشنبه...ادامه مطلب